خوش به حالش؛ حتما شب فراق دوست را ندیده است که میگوید «یلدا» درازترین شب سال است! آن که از رحیل یار به سوگ ننشسته باشد، «شام فراق» چه داند؟! حتما در حوالی کوچهی تشویش در انتهای بن بست فراق، یک نیستان ناله از نایش نچکید و روبرویش راه دشوار تا محراب دوست را ندید که از بلندی یلدا حرف میزند.حتما در خلوت شبهای سرد و طولانی فراق، بی قرار، دیوان خوان قصیده و غزلهای آرمیده در نگاه آخر دوست نبود؛ که حرف خزان و شب آخر طولانی اش را میزند! راستی ما حتی خوب خداحافظی نکردیم و رفتیم ...
تو را دوست دارم بازدید : 513
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 14:18